سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]

کلکین انتظار

یکى از فرازهاى خواندنى زندگى امام مهدى‏علیه السلام در سال‏هاى نخستین تولد و پیش از دوران غیبت، معجزه‏ها و کرامت‏هایى است که به وسیله آن حضرت، انجام گرفته است و معمولا این بخش از حیات آن آیت بزرگ الهى، مورد غفلت واقع شده است.

ما تنها یک نمونه از آن‏ها را مى‏آوریم:

ابراهیم بن احمد نیشابورى گوید:

زمانى که عمروبن عوف، [که فرمانروایى ستمگر بود و به کشتن شیعیان، علاقه فراوان داشت.] قصد کشتن مرا کرد به شدت بیمناک شدم و وحشت همه وجودم را فرا گرفت. پس با خاندان و دوستان خود خداحافظى کرده و رو به جانب خانه امام حسن عسکرى‏علیه السلام کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون به خانه امام وارد شدم، در کنار امام حسن عسکرى‏علیه السلام پسرى دیدم که رویش مانند شب چهاردهم مى‏درخشید به گونه‏اى که از نور سیماى او حیران گشتم و نزدیک بود آنچه را در خاطر داشتم [یعنى ترس از کشته شدن و تصمیم به فرار ]فراموش کنم.

[در این هنگام آن کودک‏] به من گفت: «اى ابراهیم، نیازى به گریختن نیست! به زودى خداى متعال، شرّ او را از تو دور خواهد کرد!»

حیرتم بیشتر شد، به امام عسکرى‏علیه السلام گفتم: فداى شما شوم! این پسر کیست که از درون من خبر مى‏دهد؟! امام عسکرى‏علیه السلام فرمود: او فرزند من و جانشین پس از من است... .

ابراهیم گوید: بیرون آمدم در حالى که به لطف خداوند امیدوار بودم و به آنچه از امام دوازدهم، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندى بعد، عمویم مرا به کشته شدن عمرو بن عوف، بشارت داد.(6)

 

پاورقی

6) اثبات‏الهداة، ج 3، فصل 7، ص 700




نظری ::: دوشنبه 85/7/3::: ساعت 6:1 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 8


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :3486
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<