با این تفاوت که اهل سنت به این مساله بعنوان یک مساله جنبی و فرعی به عنوان یکی از علائم قیامت می نگرد برخلاف شیعه که یک نگاه مستقل به بحث مهدویت دارد و آن را از اصول اساسی اسلام می داند که با ظهور او عصر واقعی زندگی بشر در آن دوران خواهد بود.
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران
موضوع امام مهدى علیه السلام و قیام و انقلاب جهانى او نه تنها در کتابهاى شیعه بلکه در فرهنگ اعتقادى سایر فرقههاى اسلامى نیز بیان گردیده و درباره آن به طور گسترده گفتگو شده است. آنان نیز به وجود و ظهور مهدىعلیه السلام که از دودمان پاک پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و از فرزندان حضرت فاطمه زهراعلیها السلام(1) است معتقدند براى آشکار شدن میزانِ باور اهل سنت به مهدى موعودعلیه السلام باید به آثار دانشمندان بزرگ ایشان مراجعه کرد. بسیارى از مفسّران سنّى در کتابهاى تفسیرى خود تصریح کردهاند که بعضى از آیات قرآن به ظهور حضرت مهدىعلیه السلام در آخرالزّمان اشاره دارد مانند فخر رازى(2) و قرطبى(3).
همچنین اکثر محدثان ایشان، احادیث مربوط به امام مهدىعلیه السلام را در کتابهاى خود آوردهاند که در میان آنها، معتبرترین کتابهاى اهل سنّت وجود دارد مانند «صحاح ستّه»(4) و مُسند احمد حنبل پیشواى مذهب حنفى.
بعضى دیگر از دانشمندان اهل سنت در گذشته و حال، کتابهایى مستقل در موضوع امام مهدىعلیه السلام نوشتهاند مثل
یکى از فرازهاى خواندنى زندگى امام مهدىعلیه السلام در سالهاى نخستین تولد و پیش از دوران غیبت، معجزهها و کرامتهایى است که به وسیله آن حضرت، انجام گرفته است و معمولا این بخش از حیات آن آیت بزرگ الهى، مورد غفلت واقع شده است.
ما تنها یک نمونه از آنها را مىآوریم:
ابراهیم بن احمد نیشابورى گوید:
زمانى که عمروبن عوف، [که فرمانروایى ستمگر بود و به کشتن شیعیان، علاقه فراوان داشت.] قصد کشتن مرا کرد به شدت بیمناک شدم و وحشت همه وجودم را فرا گرفت. پس با خاندان و دوستان خود خداحافظى کرده و رو به جانب خانه امام حسن عسکرىعلیه السلام کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون به خانه امام وارد شدم، در کنار امام حسن عسکرىعلیه السلام پسرى دیدم که رویش مانند شب چهاردهم مىدرخشید به گونهاى که از نور سیماى او حیران گشتم و نزدیک بود آنچه را در خاطر داشتم [یعنى ترس از کشته شدن و تصمیم به فرار ]فراموش کنم.
[در این هنگام آن کودک] به من گفت: «اى ابراهیم، نیازى به گریختن نیست! به زودى خداى متعال، شرّ او را از تو دور خواهد کرد!»
حیرتم بیشتر شد، به امام عسکرىعلیه السلام گفتم: فداى شما شوم! این پسر کیست که از درون من خبر مىدهد؟! امام عسکرىعلیه السلام فرمود: او فرزند من و جانشین پس از من است... .
ابراهیم گوید: بیرون آمدم در حالى که به لطف خداوند امیدوار بودم و به آنچه از امام دوازدهم، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندى بعد، عمویم مرا به کشته شدن عمرو بن عوف، بشارت داد.(6)
پاورقی
6) اثباتالهداة، ج 3، فصل 7، ص 700
آخرین فراز از زندگى امام مهدى علیه السلام در دوران اختفا و پیش از شروع غیبت، نماز خواندن آن حضرت بر جنازه پاک پدر بزرگوارش است.
ابوالاَدْیان خدمتکار امام یازدهمعلیه السلام در این باره مىگوید:
امام حسن عسکرىعلیه السلام در آخرین روزهاى عمر شریف خود، نامههایى را به من داد و فرمود: اینها را به شهر مدائن برسان؛ پس از پانزده روز به سامراء بازخواهى گشت و از خانه من ناله و افغان خواهى شنید و [ بدن ] مرا در محل غسل خواهى دید. گفتم: اى سرور من! چون چنین روى دهد، امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامههاى مرا از تو بخواهد، امام پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگرى بفرمایید! فرمود: کسى که بر من نماز بخواند، امام پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگرى بفرمائید! فرمود: کسى که از آن چه در کیسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد بود. [ولى ]هیبت و شکوه امام مانع از آن شد که بپرسم در آن کیسه چیست!
نامهها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود روز پانزدهم وارد سامراء شدم و در آن حال فریاد ناله و افغان از سراى آن حضرت شنیدم و [بدن] امام عسکرىعلیه السلام را در محل غسل یافتم. در آن حال جعفر، برادر آن حضرت را دیدم که بر در خانه امام ایستاده است و جمعى از شیعیان، وى را [در مرگ برادر] تسلیت و [بر امامتش ]تبریک مىگفتند!! با خود گفتم: اگر این [جعفر] امام است که امامت، تباه مىشود؛ زیرا او را مىشناختم که اهل شراب و قماربازى و تارزنى است! [ولى چون در پى نشانهها بودم] پیش رفتم و [مانند دیگران ]تبریک و تسلیت گفتم ولى او درباره هیچ چیز [از جمله جواب نامهها ]از من سؤالى نکرد. در آن حال عقید [یکى از خدمتکاران از خانه] بیرون آمد و [خطاب به جعفر ]گفت: اى سرور من، برادرت [امام عسکرىعلیه السلام ]کفن شده است، برخیز و بر او نماز گزار!! من به همراه جعفر و جمعى از شیعیان داخل خانه شدم و امام یازدهمعلیه السلام را کفن شده بر تابوت دیدم. جعفر پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد ولى چون خواست تکبیر بگوید کودکى گندمگون با گیسوانى مجعّد و دندانهاى پیوسته بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و گفت: اى عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم! پس جعفر با چهرهاى رنگ پریده و زرد، عقب رفت! آن کودک پیش آمد و بر بدن امامعلیه السلام نماز گزارد. پس از آن [به من] فرمود: جواب نامههایى را که به همراه دارى به من بده! نامهها را به او دادم. و با خود گفتم این دو نشانه [از نشانههاى امامتِ این کودک است]. و جریان کیسه، باقى مانده است. نزد جعفر رفتم و او را دیدم که آه مىکشید! یکى از شیعیان از او پرسید این کودک کیست؟
جعفر گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیده و نمىشناسم.
ابوالادیان ادامه مىدهد: ما نشسته بودیم که گروهى از اهل قم آمدند و از امام حسن عسکرىعلیه السلام سراغ گرفتند و چون از شهادت آن حضرت باخبر شدند گفتند: به چه کسى تسلیت بگوئیم؟ مردم به جعفر اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و تبریک و تسلیت گفتند.
سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامهها و اموالى است. بگو نامهها از کیست؟ و اموال چقدر است؟!
جعفر برآشفت و از جا برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب مىخواهید؟! در این حال خدمتکار [ از اندرون ] بیرون آمد و گفت: نامههاى فلانى و فلانى همراه شماست [ و نام و نشانى صاحبان نامهها را گفت ] و نیز کیسهاى با شماست که در آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است! آنها نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را براى گرفتن اینها فرستاده همو امام است... .(10)
پاورقی
10) همان، ح 25، ص 223.
دریافت هدایاى مادّى
یکى از برنامههاى شیعیان، فرستادن هدایاى مادّى و واجبات مالى براى امامان معصومعلیه السلام بوده است و آن بزرگواران پس از پذیرفتن آنها، از نیازمندان جامعه رفع نیاز مىکردند.
ابن اسحاق یکى از وکیلهاى امام حسن عسکرىعلیه السلام مىگوید: اموالى از شیعیان را به محضر امام یازدهمعلیه السلام بردم تا به آن حضرت تقدیم کنم. در آن حال فرزند خردسال حضرت با چهرهاى که مانند ماه تمام مىدرخشید در کنار امام حضور داشت. امام عسکرىعلیه السلام رو به فرزند خود کرده فرمود: فرزندم هدایاى شیعیان و دوستانت را باز کن! کودک فرمود: اى مولاى من! آیا رواست دستِ پاک [ خود ]را به هدایاى ناپاک و اموال پلیدى که حلال و حرام آن به یکدیگر آمیخته است دراز کنم؟!
امام عسکرىعلیه السلام فرمود: اى ابن اسحاق، آن چه در میان اینان است بیرون آور تا حلال و حرام آن را جدا کند!! پس اولین کیسه را بیرون آوردم. کودک گفت: این کیسه از فلان شخص از فلان محله شهر قم است [ و نام او و نام محلهاش را فرمود ] که در آن شصت و دو اشرفى است. چهل و پنج اشرفى از آن، بهاى فروش زمین سنگلاخى است که صاحبش آن را از پدر خود، ارث برده است و چهارده دینارِ آن بهاى نه جامه است که فروخته و سه دینارش وجه اجاره دکانها است.
امام عسکرىعلیه السلام فرمود: فرزند عزیزم! راست گفتى. اکنون این مرد را راهنمایى کن که کدام [ از این اموال ]حرام است؟! کودک با دقت تمام، سکّههاى حرام را مشخص کرد و علت حرام بودن آنها را به روشنى بیان کرد!
سپس کیسه دیگرى بیرون آوردم. آن کودک پس از بیان نام و نشان و محل سکونت صاحب آن، فرمود: در آن کیسه پنجاه اشرفى است که دست زدن بدان براى ما روا نیست. سپس علت ناپاکى آن اموال را یک به یک بیان کرد! آن گاه امام عسکرىعلیه السلام فرمود: پسر جانم راست گفتى! سپس رو به احمد بن اسحاق کرد و فرمود: همه را به صاحبانش برگردان یا سفارش کن که آنها را به صاحبانش برسانند و ما را نیازى به آن نیست... .(9)
پاورقی
9) کمالالدین، ج 2، باب 43، ح 21، ص 190.
پاسخ گویى به سؤالات
آخرین ستاره درخشان آسمان امامت، در همان سالهاى آغاز زندگى، به سؤالات شیعیان در موارد گوناگون، پاسخهاى محکم و قانع کننده مىداد و دلگرمى و آرامش خاطر آنان را فراهم مىکرد. براى نمونه روایتى را به اختصار نقل مىکنیم:
سعد بن عبدالله قمى از بزرگان شیعه به همراه احمد بن اسحاق قمى وکیل امام حسن عسکرىعلیه السلام براى طرح سؤالات و دریافت پاسخ آنها به محضر امام یازدهم شرفیاب مىشود. او جریان این دیدار را چنین نقل کرده است:
چون خواستم سؤال کنم، امام عسکرىعلیه السلام به فرزندش اشاره کرد و فرمود:
از نور چشمم سؤال کن!
در این هنگام کودک رو به من کرده فرمود: هر چه مىخواهى سؤال کن! ... پرسیدم: مقصود از «کهیعص» [از حروف مقطعه قرآن ]چیست؟ فرمود:
این حروف از خبرهاى غیبى است. خداوند بنده [و پیامبر] خود زکریّا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را براى محمدصلى الله علیه وآله وسلم باز گفته است. داستان از این قرار است که زکریّاعلیه السلام از پروردگارش خواست تا نامهاى پنج تن [آلعبا] را به او بیاموزد. خداوند متعال جبرئیلعلیه السلام را بر او فرو فرستاد و آن نامها را به او یاد داد. زکریّا چون [نامهاى مقدس ]محمد(ص) و على و فاطمه و حسن: را بر زبان مىآورد اندوه و گرفتاریش برطرف مىشد و وقتى حسین(ع) را یاد مىکرد، بغض گلویش را مىگرفت و مبهوت مىشد. روزى گفت: بارالها چرا وقتى آن چهار نفر را یاد مىکنم از اندوهها و نگرانىهایم راحت شده و دلآرام مىشوم و چون حسینعلیه السلام را به یاد مىآورم، اشکم جارى و نالهام بلند مىشود؟! خداوند او را از داستان حسینعلیه السلام آگاه کرد و فرمود: «کهیعص» [رمز این داستان است]. «کاف» رمز کربلا و «هاء» رمز هلاکت خاندان [او] و «یاء» کنایه از نام «یزید» که جفاکننده نسبت به حسینعلیه السلام است مىباشد و «عین» اشاره به عطش و تشنگى او دارد و «صاد» نشانه صبر و استقامت امام حسینعلیه السلام است... .
گفتم: اى مولاى من! چرا مردم از برگزیدن امام براى خود منع شدهاند؟
فرمود: [مقصود تو برگزیدن] امام مصلح است یا امام مُفسد؟
گفتم: امام مصلح [که جامعه را اصلاح کند].
فرمود: با توجه به اینکه هیچکس از درون دیگرى آگاه نیست که به صلاح و درستى مىاندیشد یا به فساد و تباهى، آیا احتمال ندارد که برگزیده مردم، مُفسِد (و اهل تبهکارى) باشد؟ گفتم: آرى، امکان دارد. فرمود: علّت، همین است.(7)و(8)
گفتنى است که در ادامه روایت، امام مهدىعلیه السلام علّت دیگرى نیز بیان کردهاند و به سؤالات دیگر هم پاسخ فرمودهاند که براى رعایت اختصار از بیان آنها خوددارى شد.
پاورقی
7) کمالالدین، ج 2، باب 43، ح 21، ص 190.
8) توضیح این سخن در فصل اول کتاب در بخش منصوب بودن امام از سوى خدا، گذشت.
یکى از فرازهاى خواندنى زندگى امام مهدىعلیه السلام در سالهاى نخستین تولد و پیش از دوران غیبت، معجزهها و کرامتهایى است که به وسیله آن حضرت، انجام گرفته است و معمولا این بخش از حیات آن آیت بزرگ الهى، مورد غفلت واقع شده است.
ما تنها یک نمونه از آنها را مىآوریم:
ابراهیم بن احمد نیشابورى گوید:
زمانى که عمروبن عوف، [که فرمانروایى ستمگر بود و به کشتن شیعیان، علاقه فراوان داشت.] قصد کشتن مرا کرد به شدت بیمناک شدم و وحشت همه وجودم را فرا گرفت. پس با خاندان و دوستان خود خداحافظى کرده و رو به جانب خانه امام حسن عسکرىعلیه السلام کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون به خانه امام وارد شدم، در کنار امام حسن عسکرىعلیه السلام پسرى دیدم که رویش مانند شب چهاردهم مىدرخشید به گونهاى که از نور سیماى او حیران گشتم و نزدیک بود آنچه را در خاطر داشتم [یعنى ترس از کشته شدن و تصمیم به فرار ]فراموش کنم.
[در این هنگام آن کودک] به من گفت: «اى ابراهیم، نیازى به گریختن نیست! به زودى خداى متعال، شرّ او را از تو دور خواهد کرد!»
حیرتم بیشتر شد، به امام عسکرىعلیه السلام گفتم: فداى شما شوم! این پسر کیست که از درون من خبر مىدهد؟! امام عسکرىعلیه السلام فرمود: او فرزند من و جانشین پس از من است... .
ابراهیم گوید: بیرون آمدم در حالى که به لطف خداوند امیدوار بودم و به آنچه از امام دوازدهم، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندى بعد، عمویم مرا به کشته شدن عمرو بن عوف، بشارت داد.(6)
پاورقی
6) اثباتالهداة، ج 3، فصل 7، ص 700
ب: روایات
موضوع امام مهدىعلیه السلام از موضوعاتى است که روایات بسیارى درباره آن در اختیار ماست به گونهاى که درباره مراحل مختلف زندگى آن حضرت همچون ولادت، دوران کودکى، غیبت صغرى و کبرى، علائم ظهور و روزگار ظهور و حکومت جهانى، به طور جداگانه احادیثى از پیشوایان دینى موجود است. چنانکه درباره خصوصیات ظاهرى و اخلاقى آن بزرگوار، ویژگىهاى دوران غیبت او و فضیلت و پاداش منتظران ظهورش مجموعه ارزشمندى از روایات داریم و جالب اینکه بسیارى از این روایات هم در کتابهاى شیعه و هم در کتاب اهل سنت نقل شده است و تعداد زیادى از احادیث مربوط به امام مهدىعلیه السلام «متواتر» است.
گفتنى است که یکى از ویژگىهاى قابل توجه امام مهدىعلیه السلام آن است که همه معصومانعلیهم السلام درباره آن حضرت سخنان نغزى ایراد فرمودهاند که مجموعهاى از معارف آگاهىبخش را فراهم کرده است و از اهمیت فوقالعاده قیام و انقلاب آن پرچمدار عدالت حکایت مىکند. مناسب است در اینجا از هر یک از آن پیشوایان بزرگ روایتى را نقل کنیم:
پیامبر گرامى اسلام فرمود:
الف: قرآن
قرآن کریم، چشمه زلال نابترین معارف الهى و ماندگارترین حکمتها و دانشهاى مورد نیاز بشر است. کتابى است سراسر راستى و درستى که خبرهاى گذشته و آینده جهان را بیان کرده است و هیچ حقیقتى را فروگذار نکرده است. البته روشن است که حجم بسیار گسترده حقایق عالم در ژرفاى آیات الهى نهفته است و تنها آنها که به عمق معانى آن دست یابند به آن واقعیّات پى خواهند برد و آنان اهل قرآن و مفسران حقیقى آن یعنى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم و خاندان پاک او هستند.
قیام و انقلاب آخرین سفیر الهى از بزرگترین حقایق جهان است که در آیات فراوانى از قرآن کریم به آن اشاره شده و روایات بسیارى در تفسیر آن آیات نقل گردیده است که به چند نمونه اشاره مىکنیم:
در سوره انبیاء آیه 105 آمده است:
مفهوم غیبت
اولین نکته قابل طرح آن است که غیبت به معنى «پوشیده بودن از دیدگان» است نه حاضر نبودن. بنابراین در این بخش، سخن از دورهاى است که امام مهدىعلیه السلام از چشمان مردمان غایب است و آنها او را نمىبینند و این در حالى است که آن بزرگوار در بین مردم حضور دارد و در کنار ایشان زندگى مىکند. این حقیقت در روایات امامان معصوم به عبارات گوناگون بیان گردیده است.
امام علىعلیه السلام مىفرماید:
سوگند به خداى على، حجّت خدا در میان مردم هست و در راهها (کوچه و بازار) گام برمىدارد؛ به خانههاى آنها سر مىزند؛ در شرق و غرب زمین رفت و آمد مىکند؛ گفتار مردم را مىشنود و برایشان سلام مىکند؛ مىبیند و دیده نمىشود تا وقت [ معیّن ] و وعده [ الهى ].(1)
البته نوع دیگرى از غیبت نیز براى آن حضرت بیان شده است.
دومین نائب خاص امام عصرعلیه السلام مىگوید:
امام مهدىعلیه السلام هر سال در موسم حجّ، حضور مىیابد. مردم را مىبیند و آنها را مىشناسد و مردم او را مىبینند ولى نمىشناسند.(2)
بنابراین درباره حضرت مهدىعلیه السلام غیبت به دو گونه روى مىدهد: آن بزرگوار در مواردى از دیدگان پنهان است و در مواردى دیگر دیده مىشود ولى شناخته نمىگردد اما در هر حال در میان مردم حضور دارد.
پاورقی:
1) غیبت نعمانى، باب 10، ح 3، ص 146.
2) بحارالانوار، ج 52، باب 23، ص 152